شبکه چهار - 14 مهر 1402

"روش شناسی" امام صادق ع، در نبرد بر سر "انسان" (و "نام‌های تازه" برای "ایدئولوژی‌های کهنه")

نشست (چگونه "باطل" را شالوده‌شکنی کنیم؟) _ میلاد امام جعفر صادق ع _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عرض سلام محضر برادران عزیز.

به ذهنم آمد چون ایام امام صادق(ع) است با استناد به سیره ایشان این روش‌شناسی گفتگو با مخاطب را بحث کنیم و از این‌ها که موفق‌ترین آموزگاران منطق و معلمان فرهنگ و اخلاق هستند چیزهایی بیاموزیم. می‌دانید امام صادق(ع) در صف مقدم گفتگوهای فرهنگی، دینی، سیاستی، مدیریتی و رهبری با ده‌ها جریان‌های مختلف بودند. لذا از این جهت خیلی هم مفید است. شرایطی بود که در متن درگیری سیاسی و در قلب درگیری‌ها و منازعات فکری و فرهنگی بودند با انواع و اقسام ایدئولوژی و ایسم‌ها و برای گفتگو و مناظره با همه این ایسم‌ها و مکتب‌ها انسان تربیت می‌کردند. چه آن‌هایی که ماتریالیستی و ضد دین و ضد خدا بودند و این چیزها را قبول نداشتند چه آن‌هایی که شکاک بودند و از موضع شکاکانه بحث می‌کردند چه آن‌هایی که دینی بودند اما غیر اسلامی، اسلام را قبول نداشتند چه آن‌هایی که اسلامی بودند اما غیر اهل بیتی و حتی ضد اهل بیتی بودند. برای هر کدام از این‌ها امام صادق(ع) روش گفتگو و بحث داشتند و آموزش می‌دادند و شاگردان ویژه تربیت می‌کردند. من 6 نکته از روایات ایشان یادداشت کردم که 6 درس بزرگ برای ماست برای "نحوه گفتگو چهره به چهره با مخاطب". عنوانی که دوستان فرمودند در این موضوع بحث بشود. حالا آن زمان هم ارتباطات و گفتگوها همه چهره به چهره بود چون رسانه‌های امروز که نبود اغلب گفتگوها شفاهی بود و تازه در زمان تمدن اسلامی و بخصوص به دست خود امام صادق(ع) به بعد کم‌کم فرهنگ و رسانه مکتوب با جلوداری جهان اسلام، در دنیا پیدا شد. عمدتاً این روش‌ها همان گفتگوهای چهره به چهره و گفتگوهای انسانی باز، صمیمی و چشم در چشم و فیس‌توی‌فیس انجام می‌شده است. مخاطب، جوانان همین مملکت هستند. امروز دیگر فرقی نمی‌کند که چه کسی برای کجاست؟ تقریباً همه سؤالات تقریباً شبیه هم است. رسانه‌ها و فضای مجازی، این فضاها را بافتند این را باید بشناسیم که ما در چه فضای فرهنگی به سر می‌بریم؟ چند نکته از سنت امام صادق(ع) یادداشت کردم که روایات را خدمت شما عرض می‌کنم.

نکته اول؛ آن موقع‌ها که این رسانه‌ها و پیچیدگی‌های امروز نبوده یک جنگ تمام عیار ایدئولوژی‌ها همان موقع بوده و انواع و اقسام فرقه‌ها و مذاهب دینی و ضد دینی، کلامی، فلسفی، معرفتی، اخلاقی، سیاسی حضور داشتند همین‌قدر که الآن هستند واقعاً کمتر نبوده، حالا اسم‌ها فرق می‌کرده، مثلاً در زمان امام صادق(ع) فرقه‌های قوی فعال، طرفداران زیاد، دستگاه‌های تبلیغاتی، رسانه‌های آن موقع، سازماندهی، خوارج هستند، معتزله هستند، مرجئه هستند که بعدها اشاعره از دل این‌ها بیرون می‌آیند، متصوفه و جریان‌های عرفان‌های انحرافی هست، زنادقه یعنی ماتریالیست‌ها هستند، جریان‌های سکولار هستند، جبرگراها هستند، مشبهه هستند که الهیات منحرف است. جریان‌های غالب تناسخ و انواع و اقسام مکاتب بودند. همانطور که الآن فرزند من و شما، شاگرد شما و نیرویی که پیش من و شماست با این مسائل درگیر است ممکن است اسم آن را نداند ولی همین مفاهیم از طریق رسانه‌ها مدام دارد تزریق می‌شود و در ذهن بحث و سؤال و بحث ایجاد می‌کند. الآن این همه شبکه‌ها، فضای مجازی دشمن غیر از سازماندهی شده که ارتش آمریکا بخش سایبری دارد، ارتش انگلیس دارد، تیپ فضای مجازی دارند، ارتش اسرائیل دارند، جداگانه سلطنت‌طلب‌ها و ساواکی‌ها دارند، کمونیست‌ها فرقه‌های مختلف دارند، منافقین دارند، وهابی‌ها و بابی‌ها دارند، فرقه‌های تبلیغی مسیحی همه دارند و همین نسل دارند این‌ها را می‌شنوند. می‌روند از تاریخ پیامبر(ص) و ائمه(ع) برمی‌دارند حدیث جعلی ناقص را می‌آورند و اول و آخر آن را می‌زنند و می‌گویند ببینید این‌ها این را گفته‌اند! اگر کسی مسئله‌دار بشود و نفهمد با جریان‌های مختلف چگونه باید مواجه شد چطور می‌توانیم این نیرو را سازماندهی کنیم و با این سازمان در برابر دشمن‌مان بایستیم؟ امروز جنگ نرم‌افزاری از جنگ سخت‌افزاری کارآمدتر است. چون رسانه‌ها بیشتر و قوی‌تر شدند در جیب هر بچه‌ای یک موبایل است. همه شبکه‌های ماهواره‌ای و همه شبکه‌های مختلف مجازی، تهدیدهای اخلاقی، تهدید سیاسی، تهدید عقیدتی ایدئولوژیک، انواع شبهات، انواع مسائل، مغالطه، بنابراین ما امروز نمی‌توانیم مبارزه نظامی را از مبارزه سیاسی تفکیک کنیم و مبارزه سیاسی را از مبارزه رسانه‌ای و فرهنگی تفکیک کنیم. هیچ وقت نمی‌شده ولی الآن به طریق اولی دیگر اصلاً با این اوضاع فضای رسانه‌ای نمی‌شود. پس اصل اول؛ باید مکاتب دشمن و رقیب که بعضی‌ها دشمن نیستند ولی رقیب هستند همه را باید اجمالاً بشناسیم. آن‌هایی که مخاطب پیدا می‌کنند باید بشناسیم. یعنی نباید یک فرضیه و یک مسئله‌ای در حوزه فلسفه اخلاق که اخلاق نسبی است، عشق فلان است، خانواده ضرورتی ندارد! الآن یک عالمه برنامه دارند علیه ناموس اجرا می‌کنند. توجیه تطهیر بی‌ناموسی! که این‌ها که ناموس ناموس می‌گویند این‌ها یک مشت آدم‌های متحجر دگم هستند! ناموس چیست! سابقاً بی‌ناموس‌ها نمی‌گفتند بی‌ناموس هستند! یک جور دیگر حرف می‌زنند اما الآن صریح می‌گویند. صریح می‌گویند بی‌ناموسی مترقی است. می‌گویند همجنس‌بازی در رأس حقوق بشر است! رسماً می‌گویند، کتاب می‌نویسند،‌ پایان‌نامه دکتری بحث می‌کنند. رنگین‌کمان،‌راهپیمایی علنی، حریم‌شکنی،‌ خانواده زندان است خانواده یعنی چی؟ مذهب، اساطیر و تحجر است. یک بخشی از این حرف‌ها را قبلاً هم می‌گفتند ادبیات آن یک مقدار فرق می‌کرد وگرنه همین حرف‌ها را می‌زدند زمان امام صادق(ع) هم همین حرف‌ها را می‌زدند. حالا من توضیح می‌دهم که 4- 5 جریان اصلی که الآن هست این 4- 5 جریان زمان امام صادق(ع) هم دقیقاً بود. پس نکته اول، عرصه جنگ ایدئولوژی‌ها، شما هیچ نیرویی را بخصوص نیروی جوان را نمی‌توانید سازماندهی و رهبری کنید الا این که به پرسش‌های علنی و غیر علنی او در حوزه مباحث فکری و فرهنگی و سیاسی، نظری، دینی،‌ اخلاقی اجمالاً آشنا باشید. نمی‌گویم متخصص باشید ولی بدانید که چرا مرام‌ها و چه ایدئولوژی و شبهاتی الآن بیشتر مطرح می‌شود؟ این کسی که مسئله دارد نمی‌تواند به فرمان تو بجنگد. نمی‌جنگد. به فرمان تو حاضر نیست بجنگد. اگر کسی ببیند رهبران و فرماندهان او اهل دنیا هستند ادای اطاعت درمی‌آورد ولی آن لحظه‌ای که باید ریسک و خطر کند به ریش تو می‌خندد و فرار می‌کند! این‌طوری فرماندهی جواب نمی‌دهد. آن فرماندهی که جواب می‌داد گفتم که چه فرماندهانی بودند؟ این نکته دوم.

نکته دوم؛ ایدئولوژی‌ها و مکاتب و گرایشات اصلی و خیلی غالب که در بورس هستند و مدام دارند جوسازی می‌کنند و ذهن‌های یک عده‌ای را خراب می‌کنند و کردند باید بشناسید. شناخت دقیق گفتمان‌های رقیبی که تهدید اصلی هستند زمان امام صادق(ع) به آن‌ها جبریه، مشبهه، تناسخیه، معتزله، مرتجئه، متصوفه، زنادقه، خوارج می‌گفتند حالا اسم‌هایشان عوض شده و الا اصول حرف‌های الآن هم تقریباً همان‌هاست. البته تقریباً، یک تفاوت‌هایی دارد. لازمه این، نکته دوم است. نکته دوم این است که در رشته‌های خیلی متنوعی باید امروز آگاهی داشت که بتوانید آدم تربیت کنید. آدم مدیریت و رهبری کنید. کسی را که می‌خواهید فرماندهی کنید باید او را بشناسید و او هم باید تو را بشناسد. باید ذهن او را بخوانید، باید قلب او را بشناسید او هم باید به تو اعتماد کند و تو هم باید به او اعتماد کنی، همانطور که امام صادق(ع) از قرآن و تفسیر و فقه و حدیث و کلام تا ریاضیات و فلسفه و نجوم و فیزیک و شیمی شاگرد تربیت کردند، می‌دانستند که فرهنگ‌سازی و جامعه‌سازی تربیت، تبلیغ، چهره به چهره، آدم‌سازی، تخصص می‌خواهد. شاگردان مختلف در رشته‌های مختلف برای مناظره با مخالفین تربیت می‌کردند که چه بگویید و چگونه بحث کنید؟ پس یک نکته هم این است که تخصص‌های مختلف و روش گفتگو با مخالف را آموختن. بدون پرسش و پاسخ، تدریس و تعلیم کافی نیست، لازم هست ولی اصلاً کافی نیست. چون اگر برای مناظره و پرسش و پاسخ آموزش بدهید که نظر مخالف را نداند که چیست، فقط نظر شما را بداند ولی نظر مخالف را نداند که استدلال آن‌ها چیست؟ جوابش چیست؟ این در اولین مصاف واقعی در صحنه واقعی بیرون شکست می‌خورد یا خودش منحرف می‌شود یا تسلیم می‌شود. باید واکسینه شوند. واکسن چیست؟ واکسن همان میکروب بیماری است منتهی ضعیف شده و کنترل شده وارد بدن می‌کنند که این بدن مبارزه را یاد بگیرد. مقاومت را یاد بگیرد. یک بخشی از بهداشت واکسینه کردن است. یعنی امام صادق(ع) شبهات و تبلیغات دشمن را به شاگردان خودشان آموزش می‌دهند. می‌گوید این‌ها این را می‌گویند و استدلال‌هایشان هم این‌هاست و جوابش هم این است. روش بحث با مخالف را می‌آموختند. یک تشنگی علمی عجیبی هم آن موقع بود که از همه جا جهان از مخالفین و موافقین و نظریه‌پردازان مختلف به مدینه می‌آمدند سؤالاتی داشتند بحث داشتند که با امام صادق(ع) بحث کنند و جواب سؤالات‌شان را بگیرند و ایشان بین 4 هزار شاگرد صدها نفر اهل مناظره تربیت کرد که شاید 10- 12 نفرشان قهرمانان این فن هستند و به بعضی اجازه مناظره نمی‌داد می‌گفت شما آدم خوبی هستید ممکن است باسواد هم باشی اما قدرت بحث با مخالف را نداری یا عصبانی می‌شوی یا سواد داری ولی نمی‌دانی کجا و چگونه استفاده کنی؟ آدم مُلایی هستی اما روش مناظره بلد نیستی.

از نیمه دوم قرن یکم، کم کم نحله‌هایی بوجود آمدند که عراق مرکز شده بود بخصوص مرکز اصلی کوفه، انواع مکاتب و ایدئولوژی‌ها، سیاسی، دینی، مذهبی، آن‌جا مطرح بودند. بسیاری از سؤالات مطرح می‌شود که ظاهر آن نظری است و باطن آن غیر نظری است. ظاهراً سؤال و شبهه جریان معرفتی و فرهنگی است مثلاً یک سؤالی می‌کنید که ظاهر سؤال فلسفی و کلامی یا معرفت‌شناختی است، تئوریک است اما واقعیت این است که پشت پرده یک عامل غیر تئوریک داشته و دارد! یک مسئله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی باعث این شد. شما الآن ببینید آیا همه سؤالات و شبهات ممکن مطرح می‌شوند؟ نه. بخشی از این‌ها مطرح می‌شود. اگر گفتید کدام‌ها؟ معرفت‌شناسی! اپیستومولوژی. ممکن است صدتا سؤال مهم به لحاظ نظری قابل طرح باشد. از بین این صدتا دوتای آن توی بورس می‌آید مطرح می‌شود. چرا این‌ها مطرح می‌شود؟ آیا این‌ها به لحاظ نظری مهم‌تر بود آن‌ها هیچ اهمیتی نداشت؟ یا... نه، یک اتفاقاتی در بیرون در صحنه سیاسی اجتماعی افتاده و یک مشکلاتی عملی پیش آمده یا کسانی احساس کردند که مشکلی دارند صریح نمی‌تواند بگوید یا نمی‌خواهد بگوید و آن را به یک بحث ظاهراً علمی و نظری ترجمه‌اش می‌کنند. مثلاً دعوای سیاسی است یک مرتبه برمی‌گردد می‌گوید نسبیت معرفت! دین نسبی است! برای چی؟ می‌خواهد بگوید تو مساوی با دین نیستی. این یک مسئله نظری است اما علت طرح شدن آن یک مسئله عملی بود. دعوایی بود. سر مسائل جنسیتی. نمی‌تواند صریح بگوید باید یک چهره روشنفکری و آکادمیک و دانشگاهی به آن بدهند. مثلاً خانواده فلان است! عشق زورکی نیست عشق را با قانون نمی‌شود چی کرد! یک کسی در دنیا پیدا می‌شود یک چیزی می‌گوید می‌گویند واقعیت آن است! یک روزی در یکی از دانشگاه‌ها – چند بار این را گفتم ولی مثال خوبی برای این قضیه است – سال‌ها پیش بحث پلورالیزم و کثرت‌گرایی بود که ما مطرح کردیم که مکاتب مختلف چه می‌گویند و نگاه اسلامی چیست و بحث منطقی آن و آثار آن چیست؟ یک عالمه ایسم و کلمات گفتیم. کم‌کم از چشمان حضار فهمیدم که این‌ها دیگر نمی‌فهمند من چه می‌گویم! و همین‌طوری فقط نگاه می‌کنند یا بعضی‌هایشان خوابیدند و چرت می‌زنند. یکی از بچه‌ها گفت آقا این پلورالیزم را که گفتید ما نفهمیدیم ولی مسئله ما این نیست، گفتم خب مسئله شما چیست؟ سؤال‌تان را بگویید. گفت آقا ما زن می‌خواهیم! ببینید ما این یک مشکل واقعی دارد و ما داریم یک مسئله دیگری را مطرح می‌کنیم. آن مسئله‌ای که ما می‌گوییم مهم است اما مسئله این‌ها نیست. مثال دیگر، یکی دیگر گفت آقا از حرف‌هایتان خوشم آمد اما از خودتان بدم می‌آید! ببینید یک مسئله اجتماعی دارد. گفتم حتماً یک آدم ریشی حزب‌اللهی در محله‌اش، شهرش اذیتش کرده، مالش را خورده، یک توهینی کرده، این هم گفته تقصیر اسلام است.

شما می‌دانید در صدر اسلام از این اتفاق‌ها خیلی افتاد الآن هم می‌افتد. کمونیزم این همه طرفدار در دنیا داشت نصف دنیا کمونیستی بود. روشنفکران و فضای غالب، دانشگاه‌ها همه چپ بودند چه مذهبی چه غیر مذهبی همه چپ بودند چطور الآن کسی از کمونیزم دفاع نمی‌کند و یک ننگی شده و کمونیست‌ها هم که کمونیست بودند می‌گویند ما کمونیست نیستیم. چرا؟ یعنی همه شبهات کمونیستی جواب داده شد؟ خیر. فضا و ورق برگشت، در صحنه سیاسی اقتصادی یک اتفاقاتی افتاد. نه آن زمان آن‌ها واقعاً کمونیزم را خوانده بودند و حقانیت آن اثبات شده بود که در همه جا از جمله ایران این همه کمونیست داشتیم و نه بعد همه فهمیدند که کمونیست باطل است و کنارش گذاشتند! الآن هم همین‌طور است. خیلی از مباحث که ظاهراً نظری است روشنفکری، دینی و علمی است، اما واقعاً باطن آن این نیست و ما باید به هر دو جنبه آن توجه کنیم. هم نظری و هم عملی، به هر دوی آن باید برسیم. من یک مثال برای شما بزنم. جزو اولین گرایش‌های فکری که در جهان اسلام به وجود آمده، جریان قدریه و جبریه بودند که آیا انسان مجبور است یا مختار است؟ خب ظاهر سؤال خیلی نظری است و سؤال مهمی هم هست. وقتی آدم تاریخ را تحلیلی می‌خواند آیا می‌دانید طبق اکثر روایاتی که نقل شد منشأ آن چیست؟ یک علت اصلی آن این بود که در جنگ صفین که پیش آمد و حضرت امیر(ع) با معاویه جهان شرق اسلامی و جهان غرب اسلامی درگیر شدند و حضرت امیر(ع) داشتند پیروز می‌شدند بعد آن قضایای خوارج پیش آمد و مسئله‌دار شدند و قرآن سر نیزه کردند و بعد حکمیت و پیروزی این طرف، شکست و مصالحه شد! بعد که این قضایا پیش آمد و یک عده باز مسئله‌دار شدند که چراما این کار را کردیم و چرا این‌طوری شد چرا آن‌طوری شد بعد یک سؤالی پیش آمد که این جبر الهی بود یا انتخاب خود ما بود؟ - دقت کنید – یک شکستی در قضیه صفین پیش آمد یک عده‌ای از رزمندگان و مسلمان‌ها و انقلابی‌ها مسئله‌دار شدند که آیا اختیار است یا جبر است؟ این سرنوشتی که پیش آمد این محصول تصمیم ماها بود یا ما اصلاً کاره‌ای نبودیم و این کار باید می‌شد؟ این سؤال سیاسی- نظامی و اجتماعی بود. یک مشکل اجتماعی بود. دو گروه شدند و دلیل سیاسی داشت. اما ظاهر آن کلامی بود. شروع شد و تا همین الآن ادامه پیدا کرد. در همین 30- 40 سال من نمونه‌های متعددی را در ذهنم هست از دعواها و مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و مسائل و مشکلات عینی شروع شد و بعد کم‌کم به آن وجهه نظری و تئوریک دادند و بعد مکاتب بیگانه هم دخالت کردند با آن‌ها تلفیق شد، التقاط شد و یک مرتبه یک جریان و فرقه شد. مثلاً تز منهای روحانیت چه زمانی و چرا، و چه دلایل و عللی داشت؟ بعد از ناحیه دشمن و بیگانه و مکاتب غیر اسلامی و ضد اسلامی چه امدادهایی شد؟ درست است که جناح‌ها دسته‌بندی‌های فکری، عقیدتی الآن با هزار سال پیش مثلاً با زمان امام صادق(ع) تفاوت‌هایی کرده اما می‌خواهم بگویم علی‌الاصول تفاوت نکرده! اسم و اصطلاحات و بعضی از فروع و فرضیات جداگانه و ترمنولوژی و ادبیات‌شان کمی متفاوت می‌شود اما اصل جریان همان است. 4- 5 جریان اصلی که همین الآن هم هست در کشور خود ما هست، در حکومت هست، در مردم هست، در جهان اسلام هست، همه جای دنیا به یک معنا هست آن موقع هم با اسم‌های دیگری بود. آن زمان یک جریان قوی جریان مرجئه بودند و یک جریان هم خوارج بودند و یک جریان هم غلات و افراطیون و شیعه‌های انگلیسی آن موقع بودند که امام صادق(ع) آن‌ها را تکفیر کرد و گفت این‌ها مسلمان نیستند ائمه را در حتی خود امام صادق را تا حد خدا بالا می‌بردند. و چند جریان دیگر.

من هر کدام از این جریانات را در حد چند سطر توضیح مختصر بدهم. ببینید همین الآن ما معادل این‌ها را دقیقاً نداریم؟ یکی جریان مرجئه است که من این‌ها را از جهاتی به لیبرال‌های مذهبی امروز تشبیه می‌کنم و از یک جهاتی هم به یک جریان‌های غیر سیاسی. به اصطلاح امروزی‌ها آن موقع 4- 5تا قرائت بود همین الآن هم هست. اسم‌هایش عوض شده. مرجئه آن موقع بعداً در قالب اشعری‌گری ادامه پیدا کرد که ما کاره‌ای نیستیم، مسائل سیاسی و دینی، اراده خداست، جبرهای مختلف است که ما نه بر آن‌ها تسلطی داریم و نه کاره‌ای هستیم این‌ها را ما بخواهیم و نخواهیم می‌شود و مسئولیت‌زدایی بود این که ما مسئولیت سیاسی اجتماعی نداریم و سخت‌گیری نکنید همه را از قطار دین پیاده نکنید قلب‌تان پاک باشد خیلی مهم نیست سیاسی هستید یا نیستید؟ این‌طرف هستید یا آن طرف هستید؟ عدالت، سیاست، مبارزه، جهاد، این حرف‌ها نیست. عمل خیلی مهم نیست. ایمان شخصی داشته باشید! الآن این حرف‌ها خیلی به گوش‌تان آشنا نیست؟ جریان وسیع مرجئه، و جالب است که امام صادق(ع) راجع به همه این‌ها روایت دارند که مراقب بچه‌ها و نسل جوان‌تان باشید که گرفتار مرجئه نشوند و یک جا می‌گوید مراقب باشید که گرفتار غلات و انحرافیون منحرف شیعه نشوند، یک جا می‌گویند مراقب باشید در مشت خوارج نیفتند! یعنی همان موقع هم همین صید نسل‌های جوان بوده، و بازی با افکار عمومی و کارهای رسانه‌ای تبلیغاتی و به تناسب آن زمان یارگیری، آن‌ها از این‌ها یارگیری کنند و این‌ها از نسل جوان، یعنی دقیقاً همین مسائلی که الآن هست بود. البته رسانه به این شدت و حدت و قدرت نبود ولی این مسائل همچنان بود. آن زمان جریان معتزله بودند، به اصطلاح روشنفکرهایی مدعی عقل‌گرایی که به تعبیر امروز به سمت سکولاریزم غش می‌کردند. معتزله به این معنا، بخشی از آن‌ها این‌طوری بودند البته معتزله صدر اسلام سکولار نبودند چون بعضی از این جریان‌های سکولاریست به اصطلاح جهان اسلام را دیدم برای این که افشا نشوند می‌گویند ما تابع روشنفکری غرب نیستیم ما معتزله امروز هستیم و همان خط اعتزال را قبول داریم! اولاً معتزله امروز در جهان اسلام تقریباً نیستند. اشعری‌ها خیلی هستند ولی معتزله منتفی شدند جریانی که رسماً بگوید ما معتزله هستیم دیگر وجود ندارد اما خط معتزلی هست. به اسم عقل‌گرایی یک مقداری افراط در خوشآمدهای شخصی ذهنی، یعنی کم‌کم به جای استدلال، دلیل‌تراشی! یعنی فلسفه‌بافی به جای فلسفه و استدلال و برهان! خب ببینید جریان معتزله این‌طوری بوده، جریان مرجئه آن‌طوری بوده که بعدها اشاعره از دل این مرجئه و مبتنی بر این‌ها هستند. جریان خوارج خرمقدس‌های افراطی تک‌بُعدی و تکفیری‌های آن موقع بودند. جریان غلات هم افراطیون بودند. یعنی همین الآن شما بخواهید جناح‌‌های سیاسی و فکری داخل ایران را دسته‌بندی کنید کنید به نظر من باز هم همین 4- 5 دسته هستند این وسط اسم‌هایش عوض شده و الا حرف‌ها همان‌هاست. زمان بنی‌امیه جریان مرجئه بوجود آمده ریشه آن رجاع و ارجاع است. رجاء یعنی امید، از قطار پیاده نکنید! حذف نکنید! درست خلاف خوارج و تکفیری‌ها. آن‌ها دافعه شدید و این‌ها هم به اسم جاذبه، می‌گفتند دافعه نداشته باشیم همه اهل بهشت هستند همه خوب هستند همه دیدگاه‌ها محترم است همه درست می‌گویند ما بد نداریم همه حق هستند هرکسی از یک جهتی حق است و دیدگاه هر کسی محترم است. همه با همین عناوین، منتهی به شرط این که در سیاست و حکومت دخالت نکنید. این ایدئولوژی بنی‌امیه بود. در مسائل سیاسی و عدالتخواهی وارد نشوید بگویید آن اسلام سیاسی است، اسلام علی و علوی‌ها اسلام سیاسی و افراطی‌گری است که آن اصلاً اسلام نیست! در مسائل تسلیم باشید. جبرگرا می‌گوید من قسمت شما هستم خدا خواسته ما بر شما حاکم باشیم!‌ معاویه سخنرانی می‌کرد که شما فکر می‌کنید اتفاقی می‌افتد که خدا نخواهد؟ یعنی من حاکم شدم بدون این که خدا بخواهد؟ خب خدا خواست که علی آن‌طوری شد من آمدم! خدا خواسته،‌ با اراده و با مشیت خدای متعال درگیر می‌شوید لامذهب‌ها و بی‌دین‌ها؟! خب این یعنی در حوزه سیاست تسلیم باشید و مبارزه، عدالتخواهی،‌ اسلام سیاسی، انقلاب این حرف‌ها ابداً. یک نوع جبرگرایی. معاویه می‌گفت هرچه خدا قسمت کند من هم قسمت شما هستم. اما در مسائل دینی، اخلاقی، اجتماعی لیبرال هستند و می‌گویند هیچ کس حق ندارد قضاوت کند! مرزبندی نکنید! امر به معروف و نهی از منکر به شما چه مربوط است؟ به امام حسن(ع) گفتند ما تو را حکومت اسلامی نمی‌دانیم! مشروع نیستی ظالم و دیکتاتور هستی، اصالت قدرت است و این 4- 5تا شرط هم باید باشد و باز قرار نیست یزید و نسل بوزینه‌ها سر کار بیایند. این شرط‌ها شد. وقتی که مستقر شد روی منبر قطعنام 598 پاره کرد و گفت این قرارداد زیر پای من! من به دنبال دین شما نیستم و به دین شما کاری ندارم. این علی و حسن هستند که مدام به دین شما کار دارند! می‌خواهید دین داشته باشید می‌خواهید نداشته باشید! هر کاری دل‌تان می‌خواهد در زندگی سیاسی اجتماعی آزاد محض لیبرال! کسی موی دماغ من نشود. در مسائل سیاست و حکومت دخالت نکنید یعنی لیبرال اجتماعی فرهنگی در حوزه اخلاق، فرهنگ، سبک زندگی، مطلق آزاد، همه هم مؤمن و پاک هستید همه شما را هم من خودم ضمانت می‌کنم همه شما بهشتی هستید از جهنم نترسید. جهنم بلوف و خالی‌بندی است همه بهشتی هستید. باطل نداریم، همه حق هستند. همه قلب‌تان پاک است.

"ارجاء" هم یعنی به تأخیر انداختن به امید یک چیزی. یک ارجاء سیاسی داشتیم که مشهور بود شهرستانی در «ملل و نحل»، مکاتب و ایدئولوژی و مکاتب مختلف آن زمان را دسته‌بندی کرده، یک جا ایشان می‌گوید به نظر من «مرجئه» جبرگرا بودند و می‌گفتند اتفاقاتی که در دنیا می‌آفتد هر کاری که می‌شود خدا خواسته! چون نمی‌شود یک اتفاقی بیفتد که خدا نخواسته، این یعنی خدا ضعیف است! پس خدا خواسته است. معتزله نقطه مقابل می‌گفتند خداوند آدم‌ها را خلق کرده و دیگر دخالت نمی‌کند و این ظلم‌ها را نمی‌شود به پای خدا نوشت. امام صادق(ع) می‌فرمودند: «لاجبرا و لاتفویض» می‌گفتند نه خدا خلق کرده و همه چیز را تفویض و واگذار کرده و خودش رفته تعطیلات، رها کرده و از کنترل خداوند خارج است آن‌طور که معتزله می‌گویند، خدا را عزل کردید! اتفاقاً این جریان دئیسم که مبنای دین لیبرال روشنفکری غربی است. همین است. می‌دانید که دئیست‌ها که این اقتصاد لیبرالی و سرمایه‌داری بر اساس آن است آن لیبرال‌هایی که خدا را قبول دارند می‌گویند عیب ندارد خدا به عنوان خالق باشد اما به عنوان شارع و قانون‌گذار قبول نداریم. خدایی که پیامبر فرستاده باشد را و امر و نهی و عدالت این را قبول نداریم اما خدا خلق کرده و رفته است. مثل ساعت‌ساز، ساعت کوک می‌کند و می‌رود. با خدا مشکلی ندارند.

اشعری، شبیه جریان‌های پوزیتویست غرب است که در حوزه انسان‌شناسی و اخلاق شبیه جریان‌های لیبرال هم هست منتهی آن‌جا از جبر غریزه می‌گویند و این‌ها از جبر الهی. ولی جبر است. اختیار نیست. جناب شهرستانی در «ملل و نحل» می‌گوید ارجاء خود این مرجئه ریشه سیاسی دارد. اولاً همان‌هایی که می‌گفتند علی از خلیفه اول ارجاء یعنی تا خلیفه چهارم به تأخیر انداختند از طرف لیبرال مذهبی به این معنا که خیلی سخت‌گیری و حق و باطل و عدل و ظلم و این که چه کسی بر ما حکومت می‌کند خیلی در این نخ‌ها نباشید! دین هم مهم نیست که زن صالح، تقوا، حلال و حرام، واجب، شریعت، و... خیلی این کارها را نکنید دل‌تان پاک باشد. بعضی از بزرگان در یک جایی نقل می‌کنند که ایمان عادیترین و فاسدترین مسلمان از ایمان جبرئیل و میکائیل بالاتر است. این تعابیر آن‌هاست. ظاهرش ساده گرفتن است. ادبیات‌شان هم شبیه کُدواژه‌هایی است که الآن هم بکار می‌رود این خیلی عجیب است. سیاست و اقتصاد، قدرت دست دیکتاتورها و سرمایه‌دارها باشد. الآن نظام لیبرال سرمایه‌داری دقیقاً همین کار را می‌کند و می‌گوید در زندگی اجتماعی و اخلاق و خانواده،‌ کلاً باز باشد و همه چیز را بدهید برود! تجربه معنوی دارید و همه‌تان عارف هستید خودتان خبری ندارید! ولی در مسائل قدرت و ثروت سخت‌گیر و جدی است. ببینید چطور سرمایه‌داری در دنیا کوچکترین احساس خطر در دنیا بکنند و رقیبی پیدا شود ببینید چطور برخوردی می‌کنند؟ تحریم، تهدید، جنگ، بمب اتم، فشار، دیکتاتوری هم هست. این دقیقاً همان چیزی بود که به درد معاویه می‌خورد. افراطی‌ها و خوارج می‌گفتند هرکس گناه می‌کند مخصوصاً گناه کبیره، این کافر است. مسلمان فاسد و بی‌تقوا نیست این کافر است. این‌ها تکفیری‌ها بود. الآن خرمقدس‌هایی داریم که به کل همه مردم به چشم کافر نگاه می‌کنند! خودشان توی بهشت هستند و به بقیه دارند توی جهنم نگاه می‌کنند! همین الآن همه توی بهشت هستند و بقیه تو جهنم! دیدید بعضی‌ها چطوری به همه نگاه می‌کنند؟ نگاه مسلمان اندر کافر. الآن هم ما داریم. مرجئه در برابر این‌ها موضع گرفتند و گفتند این‌ها همه را دفع می‌کنند ولی ما می‌خواهیم همه را جذب کنیم. یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) با همسرش که آبستن بود او که از اصحاب پیامبر و از یاران امیرالمؤمنین زدند او را کشتند، زنش را کشتند و بچه توی شکم این زن بود و جنین را هم درآوردند و کارد کاردش کردند! شما نمونه امروزی آن را در داعش می‌بینید، در خوارج هم بودند و یک چنین تیپ‌هایی شیعه و سنی هم ندارد. خب این تیپ‌ها خرمقدس‌های تکفیری قشری وحشی آن موقع بودند آخر هم همین‌ها علی را ترور کردند. تیپ مقابل که البته بیشتر هستند. استدلال این تیپ‌ها را ببینید که امام صادق(ع) با همه این‌ها درگیر شدند و شاگردانی با خط درست تربیت کردند و در برابر افراطی‌های شیعه و خوارج ایستادند. در برابر این لیبرال مسلک‌ها و سکولاریست‌های آن موقع که می‌گفتند ایمان منهای شریعت، ایستادند. ایمان منهای عدالت. سیاست و اقتصاد هرچه شد شد. هرکه آمد هرکه برد برد مهم نیست. فقط دلت پاک باشد! خب این چطور دل پاکی است که همه جا را به گند می‌کشاند؟ چطور باطن پاکی است که ظاهر آن نجس است و به ظلم اجازه می‌دهد. استدلال‌های این‌ها را ببینید یکی از شعارهای این جریان مرجئه این بود که قضاوت را به خدا وا بگذارید. خدایی نکنید. یعنی اگر یک کسی می‌آمد نهی از منکر کند و می‌گفت چرا اختلاس می‌کنید چرا دزدی می‌کنید چرا خیانت می‌کنید؟ این‌ها جواب می‌دادند که مگر تو خدایی؟ چرا جای خدا نشستی؟ جنابعالی از طرف خداوند مأموریت داری؟ به توچه! خدا خودش می‌داند! الآن هم همین‌ها را نمی‌گویند؟ خب همان خدا گفته امر به معروف و نهی از منکر کنم. همان خدا گفته جلوی ظلم و فساد باید بایستید چرا به خدا مربوط است خدا کارش را کرده و دستور داده است. جمله دوم، به این جریان‌های مکتبی و انقلابی می‌گفتند اگر سخت‌گیری کنید همه را می‌خواهید از قطار اسلام و انقلاب پیاده کنید همه را دفع می‌کنید! چرا همه را دفع می‌کنید بگذارید جمعیت مسلمین زیاد شود ولو فاسد باشند عیب ندارد! زیاد بشوید. چرا تفرقه ایجاد می‌کنید؟ چرا مدام نیروها را و جامعه را به خودی و غیر خودی،‌ حق، باطل، منکر، معروف، خوب و بد تقسیم‌بندی و جدول‌بندی می‌کنید؟! چقدر ظاهر قشنگ و روشنفکرانه‌ای دارد. همین حرف‌ها را الآن نمی‌گویند؟ حتی بعضی از شیعیان لندنی و منحرف امروز هم این را می‌گویند. دیدید ماه محرم یک پیامک‌هایی می‌آید، طرف زنا کرده بود اختلاس کرده بود بی‌ناموسی کرده بود شراب خورده بود قمار کرده بود داشتند او را می‌بردند جهنم یک دفعه در صحرای محشر یک صدایی بلند شد گفت ولش کنید حساب شد ما حساب کردیم برگشتیم دیدیم آقا عبدالله است حساب کردند! یعنی تمام این کثافتکاری‌ها را امام حسین حساب کرد! یعنی خیانت بکن، فساد بکن، ظلم بکن، جنایت بکن، دلت پاک باشد. این همین خط است. ببینید اشتباه نشود یک وقتی یک کسی به امثال بنده می‌گوید ای گناهکاران مأیوس نشوید هر گناه و فسادی کردی مأیوس نشو به عزای امام حسین بیا به این مجالس بیا انشاءالله راه باز می‌شود این عیبی ندارد. یک وقتی به امثال بنده می‌گوید نباید مأیوس بود این درست است. هیچ کس را نباید مأیوس کنیم اصلاً معلوم نیست که فاسدترین آدم عاقبتش به خیر نشود و صالح‌ترین آدم‌ها عاقبت‌شان به شر نشود. یک وقت این را می‌گویید این درست است. اما یک وقت دارید آدم‌ها را متجرّی می‌کنید که اصلاً مهم نیست ما در بازار چگونه کسب می‌:نیم و در خانواده چگونه زندگی می‌کنیم و در جامعه چه کار می‌کنیم! هر گندی می‌خواهی بزنی بزن. یک زیارت و روضه بیا همه‌اش حساب می‌شود. این خیانت است. این خطی است که امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) با آن درافتادند. جمله سوم که آن موقع می‌گفتند الآن هم می‌گویند، می‌گویند راجع به این افرادی که می‌بینید حتی راجع به حکومت و حاکمان، قضاوت‌شان نکنید. یعنی چه قضاوت نکن. مسائل شخصی‌شان را قضاوت نکن یعنی اگر یک کسی زنا و کثافتکاری در خیابان می‌کند تو قضاوتش نکن، یعنی چی؟ یعنی تو مسئولیت نداری بگذار جامعه را به گند بکشاند. دزدی،‌ اختلاس، فساد، خیانت. این یزید رضی‌الله عنه! حسین رضی‌الله عنه را کشت انشاءالله خداوند از هردویشان قبول کند. اجتهاد کردند و تشخیص دادند! تشخیص یزید برای مصالح مسلمین آن بود تشخیص حسین این بود. انشاءالله هر دویشان در بهشت همدیگر را می‌بینند و سوء تفاهم‌ها برطرف می‌شود. مگر این حرف‌ها را الآن نمی‌زنند؟ همین الآن هم می‌گویند. علی رضوان‌الله علیه و معاویه رضوان‌الله علیه با هم جنگیدند ما قضاوت‌شان نمی‌کنیم! یعنی چه؟ اتفاقاً تو قضاوت کردی چون علی که قضاوت کرده راجع به معاویه و معاویه هم راجع به علی قضاوت کرده، تو که داری می‌گویی قضاوت نمی‌کنم داری می‌گویی این دوتا بیخود قضاوت کردند هر دویشان را داری تخطئه می‌کنی! این تفکر هم از این‌جا پیش آمد اگر منظورتان از قضاوت غیبت کردن، تهمت زدن، افتراء بستن و سوء ظن به آدم‌هاست بله این گناه است اما اگر منظورت این است که همه چیز با همه چیز علی‌السویه است و ما بی‌طرف هستیم و بگوییم به ما ربطی ندارد هیچ قضاوت نکنیم! اولاً مگر امکان دارد که کسی قضاوت نکند؟ هرکس در هر موردی دست خودش نیست ذهن و قلب و احساساتش قضاوت می‌کند، منافعش قضاوت می‌کند علائقش قضاوت می‌کند. مگر دست توست؟ الان شما این‌جا نشستید بدون اراده راجع به بنده قضاوت کردید من هم راجع به شماها یک قضاوت‌هایی کردم اصلاً دست خود آدم نیست. منتهی بحث قضاوت درست یا قضاوت غلط است. بگو نباید قضاوت نادرست کرد، تهمت، سوءظن، بدبینی، یا خوش‌بینی ساده‌لوحانه. واقع‌بینی و حمل بر صحت بله. روایت می‌فرماید مسلمان کسی است که اگر بر دیگران یک عملی می‌بیند ده‌تا احتمال می‌دهد از بهترین احتمال شروع کند. احتمال بد آن آخری باشد. مثلاً‌ دو نفر دارند پچ پچ می‌کنند بگوییم این‌ها دارند توطئه می‌کنند! خب بر چه اساسی این حرف را می‌زنی؟ با مردم باید با حسن ظن برخورد کرد اما با دشمن باید سوء ظن برخورد کرد. حالا اگر آمدی با دشمنانت، آن‌ها دارند برای تو برنامه می‌ریزند ولی تو گفتی نه انشاءالله دارند برای میلاد امیرالمؤمنین جلسه می‌گیرند! دشمن را باید بدبین بود. مردم را باید خوش‌بین باشید. واقع‌بینی همین است چون واقعیت اکثریت آن است و واقعیت این‌ها این است. نه خوش‌بینی افراطی نه بدبینی افراطی. خب قضاوت نکن یعنی سوءظن نباشد، تهمت نباشد، بدبینی نباشد این درست است اما قضاوت نکن معنی‌اش این است که هرکسی هرچه گفت و هرکاری کرد شما بنشینی نگاه کنی و بگویی همه چیز با هم مساوی است؟ خوب و بد نیست؟ معروف و منکر نیست؟ پس اصلاً امر به معروف و نهی از منکر یعنی چی اگر می‌گویند کسی را قضاوت نکن؟ نکته دیگر این که، ممکن است شما کسی را قضاوت نکنی اما عمل او را قضاوت کنی. ببینید به ما می‌گویند اگر دیدید کسی دارد یک جریان باطلی را در جامعه ترویج می‌کند شما وظیفه دارید جلوی آن جریان باطل بایستید. اما اگر از تو سؤال کردند آن شخصی که این کار را کرد و آن اشخاصی که کردند آیا همه‌شان واقعاً آدم‌های فاسد مفسد خائن هستند قصد بد دارند شما اگر نمی‌دانی باید بگویی نه نمی‌دانم. من وظیفه دارم جلوی او بایستم اما آن شخص را قضاوت نمی‌کنم. چه بسا ممکن است او توجه ندارد فریب خورده، اشتباه کرده، امیرالمؤمنین می‌گویند من با خوارج مجبور شدم بجنگم با معاویه هم می‌جنگم هر دویشان برای براندازی اقدام کردند هر دو جنگ هم دفاعی بود اما این‌ها با آن‌ها یکی نیستند. فرمودند این خوارج دنبال حق بودند اما خطا کردند ولی چون شمشیر برداشتند من مجبورم با این‌ها هم بجنگم! معاویه دنبال باطل است. او هم با من می‌جنگد هر دویشان با من می‌جنگند من مجبورم بجنگم اما از نظر من این‌ها مساوی نیستند این‌ها دنبال حق بودند در باطل افتادند او دنبال باطل بود به باطل هم رسید. با هر دو جنگیدم ولی راجع به این دو گروه دشمن یک جور قضاوت نکردم. پس ما آدم‌ها را قضاوت کنیم یا نه؟ تا آخر هم ممکن است راجع به اشخاص قضاوت نکنیم چون ما چه می‌دانیم بین او و خدا چه می‌گذرد؟ و چه می‌دانیم الآن این‌طوری است ممکن است تا آخر عمرش توبه کند و خدا بپذیرد و من که ادعا دارم آخر عمر جهنمی از این عالم بروم! اما راجع به اشخاص قضاوت نکنم یک چیز است و راجع به افعال‌شان قضاوت نکنم یک چیز دیگر است. دارد به حق ضربه می‌زند باید قضاوت کنید و جلوی او هم بایستید. این‌ها خیلی ظریف است. دوست و دشمن را با هم عوض نگیریم. حتی دشمنان را هم با هم عوض نگیریم دشمنان را هم باید طبقه‌بندی کرد همه مثل هم نیستند حتی این‌هایی که با ما جنگیدند. دشمن است باید طبقه‌بندی کنیم، دوست هم باید طبقه‌بندی شود. از این طرف آن طرف می‌رود و از آن طرف این‌طرف می‌آیند البته این هر دویشان اقلیت هستند اکثریت آن‌هایی که در جبهه حق بودند الآن هم در جبهه حق هستند و اکثریت آن‌ها که نبودند هنوز هم هستند اما دوتا اقلیت هم داریم که جابجا می‌‌شوند. حالا این سه‌تا جمله را دقت کنید همان زمان امام صادق(ع) مرجئه می‌گفتند و حکومت هم استفاده می‌کرد. 1) کارها را به خدا وابگذارید و شما درگیر نشوید وارد مبارزه و سیاست نشوید و موضع مخالف و موافق نگیرید! 2) مردم را به جان هم نیندازید، دسته‌بندی نکنید که این خوب است آن بد است این حق است آن باطل است و همه را از قطار پیاده نکنید و کسی را دفع نکنید. 3) کسی را قضاوت نکنید. خلفای بنی‌امیه می‌زدند می‌کشتند لت و پار میکردند می‌گرفتند بعد می‌گفتند که قضاوت نکنید به خدا وابگذارید. سه‌تا گزاره لیبرال مذهبی همین الآن است. نه فقط دهه 60.

امام صادق(ع) با این جریان درافتادند که می‌گویند همین که کسی به زبان می‌گوید ما مسلمان هستیم کافی است! دیگر نباید هزینه‌ای بدهی! مبارزه نباید بکنی! فداکاری نباید بکنی! صف‌بندی در کار نیست اقرار زبان کافی است! امام صادق(ع) فرمودند نخیر؛ ایمان سه لایه دارد: 1) معرفت شناخت است. 2) ایمان و باور قلبی است. 3) اقدام عملی با زبان و دستت است که باید اقدام کنی. ایمان سه ضلع دارد. این که به لحاظ فرهنگی لارج و لیبرال مسلک باشیم و به لحاظ سیاسی بی‌عمل باشیم و تسلیم دیکتاتورها مثل زمان شاه و آل سعود و آمریکا و قدرت‌ها و ابرقدرت‌های جهان باشیم. بعضی‌ها می‌گفتند مرجئه به این معنا بود که خداوند گناه بعضی‌ها که گناه کبیره می‌کنند به تعویق انداخته و این‌ها هم عذاب نمی‌شوند نترسید هرچه می‌خواهید گناه بکنید بکنید. یعنی می‌شود شما نماز نخوانید، روزه نگیرید، بی‌حجاب باشید، مشروب بخورید، اختلاس بکنید، رشوه بگیرید، علیه دشمنانت هیچ هزینه‌ای ندهی، بگذارید دشمنان اسلام بیایند بر جامعه مسلط بشوند در عین حال شما بهشت هم بروید. در عین حال شما آدم مؤمن هستید و قلب‌تان پاک است. این دین! این یک خطر. خطر دیگر از آن طرف عرض کردم خوارج بودند که یک کسی گناه کبیره‌ای می‌کرد می‌گفتند دیگر اصلاً مسلمان نیست قطعاً جهنمی است توبه هم ندارد تا ابد در جهنم است و اگر دست‌مان می‌رسد باید او را بکشیم! این دوتا. یکی هم جریان معتزله. چون همین مرجئه را بعضی‌ها می‌گویند این‌ها بعداً همان اشاعره هستند چون مبانی‌شان همین‌هاست جبرگرایی، قضاوت نکردن، این نگاه خاص به اخلاق. به جز البته یک تفاوتی. معتزله کسانی هستند مثل آن واصل‌بن‌عطاء و عمربن‌... که این‌ها از حوزه درس حسن بصری اعتزال جستند گوشه گرفتند یعنی انشعاب کردند برای همین به آن‌ها معتزله می‌گویند. حالا بعضی‌ها گفتند ریشه معتزله هم به اعتزال و انعشاب امثال سعدبن‌ابی‌وقاص و عبدالله‌بن عمر برمی‌گردد که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند با معاویه هم نبودند گفتند ما در جنگ بی‌طرف هستیم. بعضی‌ها می‌گویند ریشه این جریان معتزله از آن‌جا شروع شد که البته این حرف سندی ندارد آن‌ها نه به اسم معتزله مشهور بودند نه آن زمان یک چنین تعبیری گفته می‌شد آن اعتزال به مفهوم لغوی‌اش است. اما این را باید بپذیریم که معتزله در زمان امام صادق(ع) و از جریان حسن بصری انشعاب کردند این قطعاً یک جریان سیاسی بود و شد یعنی اگر منشأ سیاسی نداشت که داشت آثار سیاسی پیدا کرد و در طی قرن‌ها این قضیه بود حتی یک دعوایی در حکومت شد. می‌دانید مأمون معتزلی و عقل‌گرا و روشنفکرمسلک بود برخلاف کسانی مثل متوکل که آن طرف بعداً آمدند به اصطلاح امروز جریان‌های اشعری‌گری و عقل‌ستیز و عقل‌گریز بودند که یک جریانی سر قرآن پیش آمد به نام «محنت‌القرآن» بلوای قرآن که آیا قرآن حادث است یا قدیم؟ بحث صفات خدا پیش آمد معتزله می‌گفتند حادث است اشاعره می‌گفتند قدیم است سر این مسئله که یک دفعه یک مسئله فرعی را مسئله اصلی کردند و یک جنگ عظیم بکش بکش بین اهل سنت با هم راه افتاد به قدری که این قضیه این‌قدر جدی شد که جهان اسلام با رومی‌ها در جنگ بودند بعد یک وقتی اسیران‌شان را می‌خواهند با هم مبادله کنند نماینده حکومت از طرف مأمون که آن‌جا می‌رود اسیران مسلمان را که می‌خواهند بگیرند می‌گوید صبر کنید ما همه را نمی‌خواهیم آزاد کنیم یکی یکی این‌ها را جلسه گزینش می‌گذارد اسرای رومی‌ها که دست مسلمان‌ها هستند می‌گوید از نظر شما قرآن حادث است یا قدیم؟ بعد آن مسلمان‌ها تابع یک مذهبی بوده هرچه آخوندهایشان گفته بودند می‌گفته یا اصلاً نمی‌دانسته قضیه چیست رزمنده‌ای بوده اسیر شده، اگر می‌گفته قدیم، به رومی‌ها می‌گفتند ما این را نمی‌خواهیم آزادش کنیم برای خودتان! یعنی تا این حد! حتی تا جنگ بین مسلمان‌ها و رومی‌ها اسیری که این گرایش را نداشت آزادش نمی‌کردند. بعد که متوکل آمد برعکس شد! امام صادق(ع) می‌فرمایند این‌ها بازی است. این‌ها می‌آیند مسائل فرعی را یک مرتبه مسئله اصلی می‌کنند و یک صف‌بندی‌ها و دعوای فرهنگی سر حرف‌هایی که معلوم است. امام(ع) فرمودند جواب این حرف‌ها روشن است قرآن کلام‌الله است نه حادث است نه قدیم. به یک معنا حادث است اگر منظور از قرآن کلام‌الله فعل‌الله باشد و اگر منظور این محصولش قرآن است که نازل شده. اگر منظور صفت متکلم بودن خداست، صفت فعل داریم، صفت ذات داریم به یک معنا حادث و به یک معنا قدیم است. این سؤال غلط‌انداز است یک دعواهایی راه می‌اندازند که دعوای اصلی طرح نشود. سؤال انحرافی و جناح‌بندی‌های انحرافی مطرح می‌کنند که آن دعوای اصلی مطرح نشود مثل الآن که می‌بینید می‌گویند مشکل اقتصادی این‌طوری کردی، برجام این‌طوری شد، سیاست این‌طوری شد یک مرتبه یک بحثی را شروع می‌کند که آیا می‌شود معصوم را مورد نقد قرار داد؟! یا نمی‌شود؟! خب این‌ها بحث‌های انحرافی است. مسئله اصلی بحث عدالت است، بحث وضعیت است، بحث مدیریت است، پاسخگویی است. آن زمان هم همین‌طوری بود. امام صادق(ع) به این‌ها جواب می‌دادند که قضیه این است و آخرین نکته، قضیه غلات هستند. غالی به فارسی یعنی حرف مفت بزن و گزافه‌گو. یعنی افراطی. این‌ها چه کار می‌کردند؟ غلو در دین همیشه بوده، خداوند در قرآن کریم به اهل کتاب و به مسیحیان و یهودیان و به پیامبر(ص) ی‌فرماید که «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ...» در دین‌تان غلوّ و زیاده‌روی نکنید «وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللهِ‌ إِلاَّ الْحَقَّ...» (نساء/ 171)؛ راجع به الله وقتی حرف می‌زنید درست و معقول صحبت کنید. مسیح را نگویید پسر خداست، عزیر را نگویید پسر خداست، چرا اولیای خدا مثل عُزیر و عیسی را غلو و زیاده‌روی می‌کنید؟ حالا بعضی‌ها روی عشق و علاقه به رهبران‌شان این کار را می‌کردند در جهان اسلام ما این کار را داشتیم و داریم. بعضی‌ها جبران هجومی که به این‌ها و رهبران‌شان می‌کردند، مثلاً حکومت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس یکسره اهل بیت را می‌زدند و می‌کوبیدند و شیعه تحت فشار بودند یک عده غالی و افراطی می‌شدند. آن‌ها می‌گفتند این‌ها امام که هیچی، اصلاً مسلمان نیستند این‌ها هم از این طرف می‌گفتند حالا که این‌طور است این‌ها خدا هستند اصلاً امام صادق(ع) خداست مثل مسیح است. مسیح پسر خداست، خدا از آسمان به زمین آمده، امام صادق(ع) هم پسر اوست و من هم پیامبر اویم! یک عده از لج مقاومت در برابر فشارهای حکومت، یک عده جهل و عشق به ائمه و ناآگاهی و بی‌سوادی، یک عده مغازه‌داری و دکان باز کردن، معمولاً هم عقاید انحرافی پشت سرشان بود که بله خدا در اهل بیت حلول کرده است! خداوند دیگر خلق نمی‌کند و خلق را به اهل بیت سپرده است! خدا رزاق نیست امام صادق رزاق است. یا تناسخ که خدا در چه حلول کرد و بعد در آن تناسخ کرد و بعد پیامبر در قالب تناسخ آمده به قالب امام صادق(ع) و... این دیدگاه‌های تناسخ، ‌حلول، افراطی‌گری، این‌ها در تمام فرقه‌ها هست، در فرق شیعه هم متأسفانه بوجود آورده‌اند. مگر ما این‌ها را نداریم؟ الآن شما کسانی را ندارید که می‌گویند لااله الا رضا؟ لا اله الا فاطمه؟ حالا یا از روی حماقت و نادانی یا از روی مشتری جمع کردن، مقدس‌نمایی، این خط‌ها از همان هست. امام صادق(ع) همانطور که گفتند مرجئه منحرف هستند گفتند خوارج منحرف هستند، افراط و تفریط، راجع به غلات فی‌الدین هم گفتند این‌ها منحرف هستند. فرمودند خدا را در حد انسان پایین می‌آورید و انسانها را در حد خدا بالا می‌برید؟ همه‌شان هم غالباً حلول، تناسخ، بعد هم نسخ احکام! شراب حلال است، همجنس‌بازی لواط حلال است، ازدواج واجب نیست، به اسم معنویت و عرفان می‌گفتند نماز برای عوام است، ما از این حدها گذشتیم!‌ همان موقع‌ها بوده الآن هم هست. شما این فرقه‌های انحرافی و معنویت‌های انحرافی و عرفان‌های قلابی را نمی‌بینید که اغلب‌شان وقتی ادامه پیدا می‌کند می‌بینید تهش فساد جنسی، ناموسی، شراب‌خواری، مواد مخدر، و این که نماز و روزه نمی‌خواهد و این‌ها برای ما نیست! از زمان امام صادق(ع) این‌ها هست. همین کارها را می‌کردند. جریان غلات بودند اسماعیلیه هم به یک معنا گرفتارش شده بودند. اهل تشبیه و تجسیم که خدا به شکل انسان پایین می‌آید، به شکل امام آمده و حرف‌هایشان چهارتا محور داشت الآن هم این‌ها هست، یکی بحث تشبیه بود که خدا را به مخلوق خودش تشبیه می‌کردند یکی بحث تناسخ بود که آدم می‌میرد و دوباره به عنوان یکی دیگر در این دنیا می‌آید که این‌ها را از این جریان‌های هند و یونان گرفته بودند و راجع به قضیه بداء و رجعت با تفسیرهای غلط آن. بداء به این معنا که نظر خدا عوض می‌شود که این خلاف توحید است با این تفسیر غلط از بداء و یک رجعت هم به یک معنای افراطی که بعضی‌ها می‌گفتند که همه این‌ها قابل بحث است.

این‌ها که دارم می‌گویم کشفیات بنده نیست همه این‌ها راجع به امام صادق(ع) منتشر شده و هست من دسته‌بندی آن‌ها را دارم خدمت شما عرض می‌کنم. اسم‌های این جریانات عوض شده، مثلاً همان زمان در همین ایران ما جریانات افراطی غلات شیعه داشتیم با همین انحرافات. مثلاً در منطقه اصفهان به این‌ها خرمیه یا کوزیه می‌گفتند. در آذربایجان به این‌ها دقولیه می‌گفتند در تهران و ری آن موقع مزدکیه و سمبادیه به آن‌ها می‌گفتند. یک جاهایی به این‌ها سرخ جامگان و محمره می‌گفتند. یک جاهایی سپیدجامگان بودند همه این‌ها سیاسی هم بودند یعنی به دلایل سیاسی دنبال قدرت و حکومت با انحرافات فکری و شرک. این پیش‌بینی شده بود الآن هم ما جریانات افراطی و غالی داریم که به آن‌ها شیعه لندنی و شیعه افراطی می‌گویند این‌ها همیشه بودند.

عرضم را با این حدیث ختم کنم. پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که: یا علی مَثَل تو در امّت من مثل عیسی(ع) در امت‌های قبل است. «یا علیُّ، مَثَلُکَ فی اُمَّتی مَثَلُ المَسیحِ عیسَى بنِ مریمَ، افتَرَقَ قَومُهُ ثلاثَ فِرَقٍ: فِرقَةٌ مؤمِنُونَ و هُمُ الحَواریُّونَ، و فِرقَةٌ عادَوهُ و هُمُ الیَهودُ، و فِرقَةٌ غَلَوا فیهِ فَخَرَجُوا عن الإیمانِ.» مردم او بنی‌اسرائیل سه گروه شدند یک گروه به او ایمان آوردند حواریون او و مؤمنین به او بودند و یک گروه «فِرقَةٌ عادَوهُ» دشمنان او یهودی‌ها بودند، یهودی‌ها دشمن مسیح بودند و «و فِرقَةٌ غَلَوا فیهِ» و یک گروه هم بودند که در عیسی غلوّ کردند. طرفداران او بودند اما غلو کردند «فَخَرَجُوا عن الإیمانِ.» این‌ها کافر شدند گفتند عیسی پسر خداست. «و إنَّ اُمَّتی سَتَفتَرِقُ فیکَ ثلاثَ فِرَقٍ؛ ففِرقَةٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ المؤمنونَ، و فِرقَةٌ عَدُوُّکَ و هُم الشاکُّونَ، و فِرقَةٌ تَغلُو فیکَ و هُمُ الجاحِدونَ، و أنتَ فِی الجَنَّةِ یا علیُّ و شیعَتُکَ و مُحِبُّ (مُحِبُّو) شیعَتِکَ، و عَدُوُّکُ و الغالِی فِی النارِ.» امت من مسلمین هم راجع به تو سه دسته خواهند شد همان کاری که با عیسی مسیح شد با تو خواهد شد. مسلمان‌ها بعد از تو در مورد تو 3 گروه می‌شوند. 1) ففِرقَةٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ المؤمنونَ، یک عده پیروان تو هستند بنده خدا هستند، مسلمان هستند و تابع تو هستند. 2) و فِرقَةٌ عَدُوُّکَ، یک عده دشمنان تو می‌شوند و صف مقابل تو می‌ایستند و هُم الشاکُّونَ، آن‌ها کسانی هستند که یقین درستی اصلاً ندارند. ایمان‌شان مشکل دارد. 3) و فِرقَةٌ تَغلُو فیکَ؛ یک عده هم هستند در مورد تو غلو می‌کنند علی‌اللهی می‌شوند می‌گویند علی مسیح دوم است، می‌گویند علی خداست و از پیامبر بالاتر است! و هُمُ الجاحِدونَ، این‌ها منکرین توحید هستند. بعد فرمودند: و أنتَ فِی الجَنَّةِ یا علیُّ و شیعَتُکَ؛ تو و شیعیانت بهشتی هستید. این‌هایی که خط تو را بیایند و اسلام را از تو بیاموزند؛ و مُحِبُّ (مُحِبُّو) شیعَتِکَ، و حتی دوستداران شیعه تو، یعنی کسانی که در عمل خیلی رعایت نمی‌کنند ولی محبّ هستند آن‌ها هم بالاخره دیر و زود می‌آیند و بهشتی می‌شوند. جهنم حمام روح است، آن‌جا تمیز می‌شویم و بعد ما را به بهشت می‌برند. گروه دوم می‌فرماید: و عَدُوُّکُ؛ آن‌ها جهنمی‌اند. گروه سوم؛ «و الغالِی فِی النارِ.» افراطیونی که تو را مثل مسیح خدا و پسر خدا و غیر بشر می‌دانند آن‌ها هم جهنمی هستند. این دسته‌بندی‌ها و این جناح‌ها انگار برای همین الآن است منتهی اسم‌های فرقه‌های آن عوض شده!

بعد امام صادق(ع) رو به مردم و شیعیان کردند و فرمودند: «اِحذَرُوا على شَبابِکُمُ الغُلاةَ...،» مراقب جوانان‌تان باشید که گرفتار این حلقه‌های غلات و افراطیون نشوند که ماها را خدا می‌دانند. مراقب باشید که بچه‌هایتان گیر این‌طور حلقه‌ها و هیئت‌ها و دسته‌ها نیفتند. آن موق‌ها هم بودند. «لایُفسِدُونَهُم...،» این‌ها فاسدشان می‌کنند. مواظب باشید خراب‌شان نکنند. «فإنَّ الغُلاةَ شَرُّ خَلقِ اللّه...،» این افراطیون بدترین مردم هستند و بدترین خلق‌الله هستند. چرا؟ «یُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللّه...،» خدا را تحقیر و کوچک می‌کنند و تا حد بشر پایین می‌آورند «ویَدَّعُونَ الرُّبوبِیَّةَ لِعِبادِ اللّه،...» ربوبیت را به ماها و به انسان نسبت می‌دهند. می‌گویند ماها رب‌العالمین هستیم! امام صادق(ع) فرمودند: «واللّه إنَّ الغُلاةَ شَرٌّ مِن الیَهودِ والنَّصارى والَمجوسِ...،» به خدا قسم مسیحی و یهودی و زرتشتی از این افراطیون شیعه بهتر هستنتد. «والذینَ أشرَکُوا...،» این‌ها از مشرکین بدترند! با این که ظاهرشان همه می‌گویند بالاخره حب و عشق اهل بیت است حالا چهارتا حرف هم می‌زنند. امام صادق(ع) می‌فرماید نه، این‌ها از مشرک بدترند و منحرف هستند. اصلاح‌شان کنید و مراقب جوانان‌تان باشید.«سَمْعِی وَ بَصَرِی وَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی...» به شما بگویم که این قضیه چقدر خطری است، این‌ها شیعه را در دنیا بدنام کردند. چرا این وهابی‌ها و ناصبی‌ها به دشمنان خبیث اهل بیت(ع) همه جا می‌گویند شیعه مشرک است و در بخش مهمی از جهان اسلام واقعاً خیلی‌ها باور کردند که شیعه معتقد است که امامان خدا هستند و از پیامبر بالاترند و ما یک قرآن دیگر داریم. و ما معتقدیم عمل صالح لازم نیست حبّ اهل بیت با همه گناه و فساد ما را بهشتی می‌کند! چرا این حرف را می‌گویند؟ برای این که یک عده‌ای این حرف را از زمان ائمه(ع) می‌گفتند تا همین الآن هم می‌گویند. امام صادق(ع) فرمودند: «سَمْعِی وَ بَصَرِی...» چشم من و گوش من، «وَ لَحْمِی وَ دَمِی» پوست من و خون من،‌ من با پوست و گوشت و استخوان‌هایم به شما بگویم «مِنْ هَؤُلاَءِ بِرَئٌ...،» من از این‌ها بیزارم و بلکه سمع و بصر و گوشت و خون من «مِنْ هَؤُلاَءِ بِرَاءٌ...» بلکه گوشت و پوست و استخوان من از این‌ها بیزار است. «وَ بَرِئَ اَللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ...،» پیامبر از این‌ها بیزار و متبرّی است. بعد فرمودند این را بدانید هرکس به اسم ما و شیعه و اهل بیت ما را خدا می‌داند و می‌گوید ما مردم را خلق کردیم و ما فلان و فلان می‌کنیم. بدانید «مَا هَؤُلاَءِ...،» این‌ها نیستند «عَلَى دِینِی وَ لاَ عَلَى دِینِ آبَائِی...،» این‌ها مسلمان نیستند این‌ها نه دین من است و نه دین پدران من. ما از این حرف‌ها نزدیم.

خب من وقت شما را گرفتم. امیدوارم این طبقه‌بندی در منطق امام صادق(ع) که عالم آل محمد هستند و بنیان مدوّن عقاید کلامی و فقهی شیعه را بیان کردند. خلاصه کنم: 1) فرماندهی در اسلام به نوعی رهبری انسانی است. از این‌جا شروع کردیم. 2) فرماندهی در اسلام که رهبری و مدیریت است رابطه از بالا به پایین و دستوری و خشک نیست. حتی امیرالمؤمنین(ع) که خلیفه مسلمین و معصوم و منصوب الهی است. ایشان در نهج‌البلاغه به مالک اشتر فرمودند نکند بروی بگویی ما رئیس هستیم ما دستور می‌دهیم شما اطاعت کنید. نکند با مردم و نیروهایت این‌طوری حرف بزنی! من فرمانده‌ام شما مرئوس هستید! من دستور می‌دهم شما اطاعت می‌کنید. نکند این‌طوری عمل کنی. بله تو باید درستور بدهی او هم باید اطاعت کند ولی این‌طوری نیست. باید فداکارتر از بقیه باشی. هرکس در نظام دینی بالاتر است باید از بقیه نیروهای پایین‌ترش مؤمن‌تر، صادق‌تر، صالح‌تر و با تقواتر، فداکارتر و متواضع‌تر باشد و الا مدیریت اسلامی نیست.

دارم فرمایشات امام صادق(ع) را عرض می‌کنم. نکته سوم این بود که باید درست جریان‌شناسی کرد و همه را شناخت. باید به رشته‌های مختلف آشنا و آگاه بود. باید خطرات و تهدیدها و فرصت‌ها را درست و به موقع شناسایی کرد. باید مراقب جریان‌ها و تهدیدهای اصلی بود که گفتم 4- 5تا تهدید اصلی که همین الآن ما با آن مواجه هستیم همان موقع هم همین‌ها بوده، یک تفاوت‌های جزئی اسمی و تاریخی داشته است. و مراقب باشیم بعضی از شبهات ظاهراً نظری که در واقع نظری نیست و ریشه‌های عملی، سیاسی و اجتماعی دارد مراقب آن باشیم و این که ما می‌توانیم راجع به اشخاص قضاوت نکنیم اما در عین حال باید موضع بگیریم و به وظیفه‌مان عمل کنیم. ممکن است تو ناآگاه هستی خطا می‌کنی و داری صدمه می‌زنی! من باید جلوی تو بایستم ولو ممکن است خود شخص تو را قضاوت نکنم. چون تو یک آدم نادان هستی ممکن است بعداً خدا را تو را ببخشد یا این که ممکن است بعداً تو آدم درستی بشوی من خراب بشوم ولی الآن وظیفه من با تو این است. انشاءالله اگر بتوانیم این‌ها را رعایت کنیم با این که دشمن در حوزه رسانه و تولید مزخرفات خیلی قوی است، هزار سال تجربه پشت آن است. کدامیک از انبیاء با چنین دشمنانی مواجه بودند؟ هیچ کدام. که تا توی خانه و تا جیب بچه‌های تو دارد مدام روزی چند ساعت با فضای مجازی مشغول گفتگو هستند. بچه‌های ما الآن بیشتر با این‌ها در حال گفتگو هستند تا خود ما، پدر و مادر و معلم و مدرسه! روزی چند ساعت این‌ها دست‌شان است؟ بخشی از آن خطر ندارد سرگرمی است اما بخش مهمی از آن‌ها اصلاً هیچ مدیریت و کنترلی نمی‌شود. لذا کار خیلی حساس و خیلی سخت است اما بزن و برویی هم نیست! که کلاً جلویش را بگیریم و تعطیل کنیم! یا کلاً رها کنیم. باید گاز و ترمز را مدیریت کنید هرچه صلاح بیشتر فساد کمتر، وظایف را با رعایت این نکات باید انجام داد.

ببخشید وقت شریف شما را گرفتیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha